سلسله نعمتاللهیه سلطانعلیشاهیه مجذوبعلیشاهیه


تصوف و مکتب فقر و درویشی
تصوف و عرفان
تصوف و مکتب فقر و درویشی
عرفان یا گنوز یا شناخت بیواسطه و مستقیم درباره "خود و خداوند" مبحثی قدیمی است. اصل این جمله معروفِ "هرکسی که خود را شناخت، خدا را میشناسد." (Whoever Knows Himself Knows God) یک دستور العمل حکیمانه میباشد که به خط و زبان یونانی برروی یک لوح سنگی در آستانه درِ ورودی معبد دلفی در آتن باستان حک شده بود. بعد از ظهور اسلام، معرفت گرایان مسلمان نیز بنوبه خود این گفتار را به زبان عربی به صورت "من عرف نفسه فقد عرف ربه" ترجمه و به معصومین منتسب کردند.
عرفان، شناخت عقلانی یا شناخت نقلی یا شناخت حسی نیست. عرفان محصول و نتیجه شناخت شهودی و بدون دخالت حواس پنجگانه میباشد. از طریق شناخت شهودی میتوان به معرفت اشیاء و کائنات و معرفت هستی و "هست ها" و معرفت نسبت به "اعیان ثابته" و "مُثُلِ معلقه" دست یافت، اما بالاترین مرتبه شناخت شهودی، دستیابی به شناخت خود و به شناخت خداوند میباشد.
به سخنی دیگر باید دانست که اصولا شناخت بر دو نوع است. شناخت حسی که شناختی غیر مستقیم میباشد. یعنی شناختی است که ذهن از راه حواس پنجگانه به آن دست مییابد. اما شناخت دیگری هست که شناخت مستقیم میباشد یعنی به دست آوردن آن بدون استفاده از دخالت حواس واقع میشود. این شناخت مستقیم و غیر حسی یا فراحسی، مقوله ای است که به زبان یونانی گنوس و به زبان عربی عرفان نام دارد. شناخت شناسنده نسبت به خودش شناخت شناسنده نسبت به خداوند از قبیل شناختهای مستقیم و غیرحسی یا گنوس/ عرفان میباشد.
حکیمان و عارفانی که به سرچشمه معرفت شهودی دست یافته اند به بشریت گفته اند که راه های رسیدن به معرفت، و به معرفت خداوند به تعداد انفاسِ نفوسِ است.
عرفان و تصوف و ارتباط میان این دو مقوله
پس از ظهور اسلام حکمای مسلمان نام یکی از این راه های دست یافتن به معرفت شهودی و گنوس/ عرفان را "تصوف" نامیدند.
تصوف مجموعه ای از روشها و شیوه ها برای پرورش ظرفیتهای فراحسی روح میباشد تا با استفاده از آنها، افراد بتوانندآگاهی های خود را گسترش داده و تعمیق بخشند
در تصوف نیز اصل فراگیری متدها مبتنی بر تعلیم و تربیت استاد- شاگردی است. از این نظر تصوف نیز مسلک و مکتبی مانند سایر مکاتب و مسالک میباشد که روش اساسی آن تعلیم و تربیت باطنسازانه میباشد. طبیعتاً اگر تصوف بجای آن که به عنوان یک مکتب تعلیم و تربیت انسانساز درک شود، به عنوان یک مذهب و اعتقاد آئینی نگریسته شود، رنگ فرقه گرایی و سکتاریسم به خود میگیرد و به ورطه خطرناک کیش شخصیت ساقط میگردد و از بنیان و اساس خود انحراف قطعی مییابد.
افراد بسیاری بوده و هستند که به اوج قلل مرتفع عرفان دست یافته اند بدون آن که از مسیر تصوف ، سیر و سلوکی کرده باشند. از طرف دیگر بسیاری از افراد نیز بوده و هستند که پا درراه تصوف و فقر و درویشی گذاشته اند و سالها در میان مردم به عنوان صوفی و فقیر و درویش شناخته شده اند، اما هرگز بهره ای از عرفان نبرده اند.
ویژگی تصوف چیست؟
تصوف یک مکتب آموزشی - پرورشی میباشد که در آن رابطه میان استاد- شاگرد برپایه پیمان بستن دور میزند. این پیمان را بیعت مینامند که عبارت از عقد ارادت است که بین استاد به عنوان "مراد" و شاگرد به عنوان "مرید" منعقد میشود. بیعت، در تصوف پایه به شمار میرود.
اشخاص بسیاری هستند که به مکاتب مختلف عرفانی در شرق و غرب و شمال و جنوب عالم سرمیکشند و از استادان متعدد نکات مفید و رموز فراوانی می آموزند و ورزشهای باطنی و معنوی زیادی انجام میدهند و به انکشاف قوای باطنی خویش نائل میشوند و تجارب عرفانی و شهودی بسیاری به دست می آورند. اما این افراد، این عارفان، این حکیمان الهی، صوفی به شمار نمیروند، مگر آن که در ابتدای راه خود با یک "مراد" عقد ارادت بسته باشند و به دست او بیعت کرده باشند و خود را مرید او به شمار بیاورند.
مراد فردی است که پیشوای یکی از طریقت های تصوف و فقر و درویشی به شمار میرود.
این طریقت ها یکی دو تا نیستند. تعدادشان بسیار زیادی است. در ضمن مشاهده میشود که با گذشت زمان از دوران حیات رسول الله ص تا به امروز، تعداد فرقه های جدیدالتاسیس مُنتَحِلِ به تصوف - که خود را در زمرهء طریقتهای صوفیانه قرار میدهند- روز به روز بیشتر و افزونتر میگردد!! اما در واقع یک صوفی حقیقی کسی است که به یک سلسله اصیل طریقتی در تصوف تشرف یافته و به قطب یا مراد یا بزرگِ آن سلسله دست ارادت دراز کرده و توسط آن مراد ، دستگیری شده باشد.
اتصال سلاسل طریقتی به رسول الله ص
در هر یک از طریقتهای صوفیانه – که سلسله های فقری به شمار میروند- هر قطبی جانشین قطب قبل از خود است و سررشته سلسله اقطاب هرطریقتی به حضرت محمد رسول الله ص منتهی میشود. قطب/ مراد مرجع کلیه امور طریقتی در سلسله ای است که اداره آن را در اختیار دارد. پس هر سلسله طریقتی عبارت از یک مجموعه است که در آن پیشوای سلسله در جایگاه قطبیت قرار دارد و در آن سلسله این قطب در زمان خودش مراد به شمار میرود و نمایندگانی تعیین میکند که عهده دار امور مختلف میشوند و زیر نظر آنها مجالس فقری برگزار میشود و دراویش و سایر علاقمندان در آن شرکت میجویند. معمولا محل برگزاری این مراسم خانقاه یا حسینیه یا درگاه یا تکیه یا.... نام دارد.
